گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر اثنی عشری
جلد سيزدهم
سوره پنجاه و نهم (الحشر) ...



ص : 87
اشاره
سورة الحشر: این سوره مبارکه در مدینه طیبه نازل شده است.
عدد آیات: بیست و چهار آیه است.
عدد کلمات: چهارصد و هفتاد و سه.
عدد حروف: یک هزار و نهصد و نود و نه است.
ثواب تلاوت: ثواب الاعمال- ابن بابویه- از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است: هر که قرائت کند سوره حشر را،
باقی نماند بهشت و نه جهنم و نه عرش و نه کرسی و نه حجابی و نه آسمان هفتگانه و زمین هفتگانه و هوا و باد و مرغ و درخت و
کوه و جنبنده و آفتاب و ماه و ملائکه، مگر طلب رحمت نمایند براي او، و طلب آمرزش کنند براي او، و اگر بمیرد روز یا شب،
«1» . مرده است شهید
تذکره: البته فضل و رحمت الهی، لا یتناهی است که به حد وصف در نیاید، لکن ثواب خاصه منوط است به عمل نمودن به مفاهیم
آیات شریفه، و الا صرف قرائت فقط بدون عمل، هر آینه اغراء به جهل و از صاحب شریعت ممنوع است.
__________________________________________________
. 1) نور الثقلین، جلد 5، صفحه 271 )
ص: 88
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 1] ... ص : 88
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
( سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ( 1
سَبَّحَ لِلَّهِ: تسبیح گفته و به پاکی و به پاکیزگی ستایش کرده و تنزیه نموده خداي را که مستحق جمیع ثنا و ستایش است، ما فِی
السَّماواتِ: آنچه در آسمانها است از اجرام علویه و انوار ملکوتیه، وَ ما فِی الْأَرْضِ: و آنچه در زمینهاست از اجسام سفلیه، وَ هُوَ الْعَزِیزُ
الْحَکِیمُ: و او غلبه کننده است بر همه در حکم و فرمان، صواب کار و راست کردار در جمیع حالات، و تمام افعال سبحانی بر وجه
حکمت و مصلحت است.
( (آیه 2
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 2] ... ص : 88
هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ
( فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِي الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ ( 2
شأن نزول: بطور اجمال آنکه: در مدینه سه دسته از یهود که با حضرت عهد بسته بودند عهد را شکستند، و سبب آن بود که آنها را
ملاقات نمود براي دیه دو نفر از اصحاب که کشته بودند. چون حضرت داخل شد، کعب اشرف به حیله اظهار بشاشت، گفت:
مرحبا یا ابا القاسم. برخاست طعامی مهیا و قصدش آن بود که حضرت را به قتل رساند. جبرئیل نازل شد و مکر آنها را خبر داد.
صفحه 75 از 274
ص: 89
حضرت مراجعت به مدینه کرد و محمد بن مسلم انصاري را امر فرمود که بنو نضیر را گوید: خدا مکر آنها را اخبار فرمود، حال یا
از بلد ما خارج شوند یا اعلان حرب نمایند. عبد اللّه ابیّ [به یهودان گفت: خارج نشوید و محاربه نمائید، من و قوم من شما را
نصرت نمائیم. حضرت اقدام به حرب نمود و رایت را به امیر المؤمنین علیه السّلام داد و قلعه را محاصره نمودند. عاقبت بعد از
گفتگوهاي زیاد و تهدیدات بسیار، کفار به بلاد متفرق شدند حق تعالی در باره ایشان نازل فرمود:
هُوَ الَّذِي: او است خدائی که از روي اذلال و خذلان، أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا: بیرون نمود آنان را که ایمان نیاوردند، مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ:
از اهل کتاب تورات، یعنی یهود بنو نضیر، مِنْ دِیارِهِمْ: از منزلها و خانههاي خود که در مدینه داشتند، لِأَوَّلِ الْحَشْرِ: در اول راندن
ایشان از جزیره عرب به شام. و اولیت آن، به اعتبار آنست که این نوع مذلت، قبل از این به ایشان نرسیده بود.
یا اول حشر آنها به اعتبار آنستکه آخر حشر آنها از خیبر باشد به شام، یا آخر حشر روز قیامت خواهد بود چنانچه در روایت است
که در آخر الزمان آتشی از جانب مشرق بیاید و همه مردم را به زمین شام راند. ابن عباس گفته: هر که شک دارد که زمین محشر،
زمین شام است، باید که این آیه بخواند، زیرا حضرت، ایشان را فرمود جلاي وطن کنید و از منازل خود بیرون روید. گفتند: به کجا
رویم؟ فرمود: به زمین محشر بعد حق تعالی این آیه نازل فرمود:
بعد از آن از روي امتنان بر مؤمنان میفرماید: ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا:
گمان نداشتید اي مؤمنان آنکه بیرون روند بنی نضیر از مدینه به جهت شوکت و شجاعت و کثرت آنان، وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ: و گمان بردند
آنانکه ایشان، مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ: منع کننده و بازدارنده است ایشان را قلعهها از عذاب خدا، یعنی گمانشان آن بود که قلعهها
آنها را باز خواهد داشت و اصلا به خواطر آنها نمیگذشت که ایشان مخذول و مقهور شوند. فَأَتاهُمُ اللَّهُ: پس بیامد ایشان را عذاب
خدا، مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا: از آنجا که گمان نمیبردند و تصور آن نمیکردند به جهت قوت وثاقت و محکمی قلعهها، وَ قَذَفَ فِی
قُلُوبِهِمُ
ص: 90
الرُّعْبَ
: و بیفکند خداي تعالی در دلهاي آنان ترس و بیم را به سبب کشته شدن کعب، رئیس آنها و جلاء اختیار کردند، یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ:
خراب میکردند خانههاي خود را، بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِي الْمُؤْمِنِینَ: به دستهاي خود و به دستهاي مؤمنان، یعنی ایشان بواطن را خراب
میکردند و ایشان ظواهر را.
ابن عباس گفته: مسلمانان از بیرون سوراخ میکردند تا به اندرون روند و اموال آنها را غارت گیرند، و ایشان از اندرون دیوارها
میشکافتند تا فرار کنند.
مروي است که یهود دانستند که منازل آنها به دست مسلمانان خواهد افتاد، خانهها خراب تا هرچه میخواستند از درها و چوبها
ببرند، پس ششصد شتر بار کردند. اظهار جلادت نمودند، از مدینه به شام رفتند.
فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ: پس عبرت یابید و پند یابید اي صاحبان بینائی، و احوال آنها را تأمل کنید که چگونه خداي تعالی مؤمنان
را بر آنها مسلط گردانید بدون قتال و جدال، تا به مرتبهاي که از خوف و هیبت مؤمنان، همه خانههاي خود را رها کرده فرار
نمودند.
بیان: معنی عبرت و اعتبار، نظر است در امري تا به سبب آن شیء دیگر که از جنس آن باشد، معلوم گردد. پس مراد استدلال است
به این، بر صدق حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، چه آن حضرت مؤمنان را وعده داده بود که خداي تعالی دیار و اموال
بنو نضیر را بدون قتال و جدال به ایشان کرامت فرماید و این خبر، موافق با مخبر به واقع شد، پس آیه دلالت دارد بر صدق نبوت
صفحه 76 از 274
حضرت.
( (آیه 3
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 3] ... ص : 90
( وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ ( 3
بعد از آن بیان حکمت انجلاي آنان را فرماید:
ص: 91
وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ: و اگر نه آنست که خدا نوشته و به حسب اقتضاي حکمت واجب فرمود، عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ: بر ایشان در دنیا به
استیصال و کشتن و واگذاشتن، لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا: هر آینه عذاب میکردند ایشان را در دنیا به استیصال و کشتن و اسیري، چنانچه با
بنی قریظه کردند، وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ: و مر ایشان راست در آخرت، عَذابُ النَّارِ: عذاب آتش جهنم، یعنی اگر ایشان از عذاب دنیا
نجات یافتند، از عذاب آخرت ناجی نخواهند شد.
( (آیه 4
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 4] ... ص : 91
( ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ ( 4
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ: این عذاب، از ترس و جلاي وطن و عذاب آخرت که متوجه آنها شد، به سبب آنست که ایشان، شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ:
مخالفت و دشمنی نمودند با خدا و رسول او، وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ: و هر که شقاق و خلاف کند خداي را در فرمان او، فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ
الْعِقابِ: پس بدرستی که خداي تعالی سخت عقوبت است مخالفین و متمردین را.
تنبیه: آیه شریفه تهدید عظیمی است نسبت به کسانی که مخالفت و دشمنی ورزند با خدا و رسول و توبه ننمایند، هر آینه مورد قهر
سبحانی و خداي تعالی سخت عقوبت کننده است سرکشان و یاغیان خود را که نمونه آن آتش جهنم است.
( (آیه 5
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 5] ... ص : 91
( ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَۀٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَۀً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِيَ الْفاسِقِینَ ( 5
شأن نزول: مسلمانان در قضیه بنو نضیر، درختان خرماي آنان را از بن
ص: 92
میبریدند و خوبهاي آن را میگذاشتند و میگفتند: ما میدانیم اینها به دست مسلمانان خواهد افتاد. یهودان در خشم شده، خطاب
به حضرت نمودند که: تو گوئی من به عدل مأمورم و از جاده عدل تجاوز نمیکنم، این عدالت است که درختان ما را میبري و
میسوزانی؟ این سخن بر حضرت شاق آمد و مسلمانان مستضعف در اندیشه افتادند که قطع درختان، تعدي و فساد باشد. اختلاف
ما بین آنها شد، آیه نازل شد:
ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَۀٍ: آنچه بریدید از خرماستان، أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَۀً عَلی أُصُولِها: یا واگذاشتید ایستاده بر اصلهاي خود، فَبِإِذْنِ اللَّهِ: پس
آن به امر خدا و به رضاي او بوده، وَ لِیُخْزِيَ الْفاسِقِینَ: و براي آنکه خوار و ذلیل گرداند بیرون رفتگان از دائره ایمان را که یهودان
باشند.
صفحه 77 از 274
تنبیه: آیه شریفه دلیل است بر جواز خراب کردن شهر کفار و بریدن درختان آنان بعد از غلبه مسلمانان براي زیاد شدن غیظ ایشان و
زجر آنان.
( (آیه 6
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 6] ... ص : 92
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
(6)
شأن نزول: چون بنی نضیر جلاي وطن نمودند، پنجاه روزه و پنجاه خود و سیصد نیزه و چهل شمشیر از ایشان باز ماند، و اموال و
عقار ایشان مجموع فیء شد، یعنی تمام، خاصه پیغمبر شد. پس حضرت اسلحه را به هر که خواست هبه نمود و عقارات را به بعضی
اصحاب بخشید. و از بنی نضیر، دو نفر بیشتر ایمان نیاورد. حضرت امر فرمود تا مال و ملک ایشان را به آنها رد کنند، و حق تعالی
این آیه نازل فرمود:
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ: و آنچه بازگردانید خداي تعالی، عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ: بر
ص: 93
فرستاده خود از اموال و املاك ایشان، یعنی آن را به رسول خود ارزانی داشت، فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ: پس نتاختید بر تحصیل آن، مِنْ
خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ: هیچ اسبی و نه شتري، یعنی پیاده بدین حصار آمدید، غیر از حضرت پیغمبر که بر شتر، به روایتی بر دراز گوش
سوار بود و در فتح آن، جهاد و کارزاري واقع نشد تا شما را زحمتی رسیده باشد، و به سبب آن مستحق چیزي از غنایم شوید، وَ
لکِنَّ اللَّهَ: و لکن خداي تعالی به نصرت و عنایت و فضل خود، یُسَلِّطُ رُسُلَهُ:
مسلط و مستولی میسازد پیغمبران خود را، عَلی مَنْ یَشاءُ: بر هر که میخواهد به سبب رعب و خوف. پس امر این غنیمت، مفوض
به پیغمبر است و به هر که خواهد عطا کند. پس قسمت آن، مثل غنائمی نباشد که به قتال آن را گرفته باشند. وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ
قَدِیرٌ: و خداي تعالی بر همه چیزها تواناست از غالبیت شما و مغلوبیت آنان و غیر آن، پس گاهی به سبب امر ظاهر که جدال و قتال
است، ایشان [را] بر دشمن غالب میسازد و گاهی به سبب امر پنهان که القاي خوف است در دل دشمن.
( (آیه 7
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 7] ... ص : 93
ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُري فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَۀً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ
( مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ ( 7
بعد از آن بیان فیء را فرماید:
ما أَفاءَ اللَّهُ: آنچه بازمیگرداند خداي تعالی، عَلی رَسُولِهِ: براي رسول خود، مِنْ أَهْلِ الْقُري از اموال و املاك اهل شهرها که به
حرب گرفته
ص: 94
نشدهاند، یعنی قراي بنو نضیر، فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ: پس براي خداست و پیغمبر او و متصرف در سهم خدا هم پیغمبر است که بر وفق
مصلحت صرف نماید. وَ لِذِي الْقُرْبی و براي خویشان پیغمبر یعنی سادات، وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ: و یتیمان (بیپدران از سادات) و
فقرا که قادر بر قوت سال خود نباشند، وَ ابْنِ السَّبِیلِ: و براي در راه ماندگان که نتوانند به شهر خود رسند.
صفحه 78 از 274
منهال بن عمرو روایت نموده از حضرت سجاد علیه السّلام سؤال نمودم مراد ذي القربی و یتامی و مساکین و ابن السبیل که در این
«1» . آیه واقع شده چه کسانند؟ فرمود: ایشان اقرباي ما و مسکینان ما و ابن السبیل ما باشند
از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که فرمود: ما جماعتی هستیم که خداي تعالی واجب فرموده است بر بندگان، طاعت ما را،
«3» . و کنیزان جمیل و درّ ثمینه و هر چیزي که بیمثل باشد «2» و ما راست انفال و مالی که برگزیده باشد از دواب جیّده
بیان: اموالی که ائمه و ولات، در آن تصرف دارند سه نوع است: 1- آنکه از مسلمانان بگیرند بر سبیل زکات، و حکم آن در آیه
صدقات بیان شده است.
-2 غنایم که از کفار به شمشیر گرفته باشند بر سبیل قهر و غلبه. 3- فیء، و آن مالی است که از کفار به مسلمان منتقل شود بدون
قتال و خیل و رکاب و احکام هر یک در کتب فقهیه مفصلا بیان شده، مراجعه شود.
و حکم فیء را چنان مقرر ساختیم که خاصه پیغمبر باشد، کَیْ لا یَکُونَ دُولَۀً: تا نباشد آن فیء آن چیزي که متداول باشد دست به
دست گردد، بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ: میان توانگران از شما که به آن مکابره کنند و به قوت و غلبه زیاده از حق خود بردارند و فقرا را کم
دهند یا محروم سازند مانند زمان
__________________________________________________
. 1) منهج الصادقین، جلد 9، صفحه 266 )
2) یعنی حیوانات و مرکبهاي نیکو. )
. 3) مدرك یاد شده، صفحه 227 )
ص: 95
جاهلیت، وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ: و آنچه بدهد شما را پیغمبر از فیء و غنیمت، فَخُ ذُوهُ: پس فراگیرید آن را که حق شماست، وَ ما
نَهاکُمْ عَنْهُ: و آنچه نهی کند شما را از آن، فَانْتَهُوا: پس باز ایستید.
تبصره: محققین از علما فرمودهاند که حکم این آیه عام است به کلیه اوامر و نواهی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، یعنی هر چه
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم امر فرماید از مأمورات، آن را غنیمت دانید و به رغبت تمام اخذ نمائید و هرچه نهی کند از
منهیات، از آن باز ایستید زیرا امر و نهی او، امر و نهی خداست، و امر و نهی نفرماید مگر از جانب خدا. پس هرکه مرتکب امر او
شود، نجات یابد، و هر که از نهی او اجتناب ننماید، در ورطه هلاکت ابدي و شقاوت سرمدي گرفتار گردد. بنابراین آیه دلیل است
بر آنکه آنچه اوامر و نواهی از مقام منیع رسالت صادر گردیده، تمام از مسلّمات مفترضه، و بر مسلمانان الزام است قبول آن. پس
کسانی که در عصر ما وقتی به آنها گویند امر یا نهی را، براي بهانه جوئی در عدم قبول گوید: کجاي قرآن است؟ ما گوئیم: اي
سائل فهیم، آگاه شو، اینجاي قرآن است که فرماید: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُ ذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و مؤید عمومیت است اینکه
زمخشري نقل نموده که ابن مسعود مردي محرم را دید که جامهها پوشیده بود، او را گفت:
جامهها بکن. آن مرد گفت: آیتی از کتاب خدا در این باب بر من بخوان. او این آیه تلاوت نمود.
از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است که قرآن، صعب و مستصعب است بر آن کس که ترکش کند، و آسان
است آن را که متابعتش کند. و حدیث من نیز صعب و مستصعب است، پس هر که به حدیث من تمسک کند و جمع نماید میان
آن و قرآن، بر او آسان شود و هر که به قرآن و حدیث من تهاون کند، زیانکار دنیا و آخرت باشد. و خدا شما را فرمود که سخن
من بشنوید و بر آن کار کنید، پس هر که به قول من راضی است، به قرآن راضی است و هر که به قول من استهزاء کند، به قرآن
استهزاء کرده باشد
ص: 96
صفحه 79 از 274
«1» . زیرا حق سبحانه فرمود: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
وَ اتَّقُوا اللَّهَ: و بترسید و بیاندیشید عذاب خدا را در مخالفت پیغمبر، إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ: بدرستی که خداي تعالی سخت عقوبت
است بر مخالفان حکم پیغمبر.
تفسیر برهان- زید شحام از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که:
عطا فرمود خدا حضرت سلیمان را ملک عظیم که: هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ. پس جریان داد این آیه را در باره
حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که عطا مینمود هر که را میخواست، و منع فرمود هر که را میخواست و عطا فرمود
افضل از آنچه به سلیمان علیه السّلام عطا نمود لقوله تعالی: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُ ذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. آیه اشاره است به
آنکه تدبیر امر است، متعلق است به حضرت رسالت و ائمه علیهم السّلام که قائم مقام و از جانب خدا منصوب به امامت هستند.
در کتاب کافی- از حضرت صادق علیه السّلام مروي است که فرمود:
بدرستی که خداي تعالی ادب نمود پیغمبر خود را بر محبت خود و فرمود: إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ پس از آن (امر دین خود را)
تفویض نمود به او، و فرمود:
و پیغمبر خدا تفویض نمود به علی و ائمه .« مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ » : وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. و فرمود
«2» . علیه السّلام
بیان: علامه مجلسی رحمه اللّه شرح مفصلی در این حدیث عنوان نموده: بطور اجمال آنکه: تفویض معانی متعدد دارد:
اول- تفویض در خلق و رزق و اماته و احیا. این، دو وجه احتمال دارد:
-1 آنکه پیغمبر و ائمه، بجا آورند این افعال را به قدرت و اراده خود، که ایشان خلق کنند و روزي دهند و بمیرانند و زنده کنند
این، کفر صریح و محال
__________________________________________________
[...] . 1) منهج الصادقین، جلد 1، صفحات 228 و 229 )
. 2) اصول کافی، جلد 2، صفحه 2 )
ص: 97
است به برهان عقل و نقل. 2- آنکه خداي تعالی این افعال را بجا آورد مقارن به اراده ایشان، مثل شق القمر و زنده کردن مرده و
تقلیب عصا به مار و غیر آن از معجزات، که تمام به قدرت خدا واقع شود مقارن به اراده ایشان، به جهت ظهور صدق آنان، این
ممتنع نیست، زیرا: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ.
دوم از معانی تفویض- تفویض در امر دین، و این هم دو احتمال دارد:
-1 آنکه خدا تفویض نموده به پیغمبر و ائمه عموما، که حلال کنند آنچه را خواهند و حرام کنند آنچه را خواهند بدون وحی و
الهام، یا تغییر دهند آنچه خدا وحی فرموده این باطل و خلاف حق و مردود است. 2- آنکه چون خدا خلق و کامل نمود پیغمبر خود
را به حیثیتی که اختیار ننماید از امور چیزي را مگر آنچه موافق حق و صواب است و خلاف مشیت الهی در خاطرش خطور ننماید،
بنابراین تفویض فرمود به او تعیین بعض امور را، مثل زیادي در رکعات فرائض و تعیین نوافل از نماز و روزه و غیر آن. به سبب
اظهار شرف و بزرگواري آن حضرت.
سوم از معانی تفویض- تفویض امور خلق به سوي ایشان از سیاست ایشان، و تکمیل و تعلیم و تأدیب ایشان. و امر فرموده مردم را به
اطاعت ایشان، و آیات و اخبار و عقل دال است بر آن. و این معنی، مراد باشد از حدیث شریف.
و معانی دیگر تفویض بیان شده در مرآت العقول. به همین قدر اکتفا شد در این مقام، و لذا آن حضرت اموال خیبر را قسمت فرمود
صفحه 80 از 274
بر مسلمانان، و بر اهل خیبر منت نهاد که ایشان را به حال خود گذاشت، و بنو نضیر و بنو قینقاع را امر به جلاي وطن و بعضی از
اموال را به آنها عطا نمود. و نسبت به بنو قریضه مردان ایشان را مقتول و زنان و اطفال آنها را اسیر و اموال آنها را میان مسلمانان
قسمت نمود بر وفق مصلحت، چنانچه فرماید.
ص: 98
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 8] ... ص : 98
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْ لًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُ رُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ
(8)
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ: فیء متعلق به خدا و رسول است براي فقراء هجرت کننده از مکه به مدینه، الَّذِینَ أُخْرِجُوا: آنان که بیرون کرده
شدهاند، یعنی کفار مکه آنها را بیرون کردند، مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ: از منزلهاي ایشان که در مکه داشتند و از مالهاي خود، یعنی
دور گردانیدند و منع نمودند آنها را از اموال خود. یَبْتَغُونَ فَضْ لًا مِنَ اللَّهِ: در حالتی که طلب میکنند به سبب هجرت، مزیت عطائی
از خداي خود، وَ رِضْواناً: و خشنودي حضرت او، یعنی هجرت ایشان براي تجارت و اغراض دنیوي نبود، بلکه به جهت رضاي خدا
و دوستی رسول او، ترك خانهها و امتعه و مال خود نمودند. وَ یَنْصُ رُونَ اللَّهَ: و یاري میکنند دین خدا را به انفس و مال خود، وَ
رَسُولَهُ: و یاري مینمایند رسول او را به همراهی خود، أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ: ایشانند راستگویان در دین اسلام به گفتار و کردار. در
خبر است از مهاجرین مردي بود که سنگ بر شکم بستی و در زمستان به جهت برهنگی، گودي حفر و در آنجا نشستی تا سرما
کمتر اثر کند. چون حال او چنین بود، حضرت مال بنو نضیر را بر مهاجرین قسمت نمود.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 9] ... ص : 98
وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَۀً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ
( کانَ بِهِمْ خَصاصَۀٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ( 9
ص: 99
بعد از آن در حق انصار فرماید:
وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ: و دیگر فیء مر کسانی را است که جاي گرفتند در سرائی که مدینه است، وَ الْإِیمانَ: و در ایمان به خدا و
رسول، یعنی مدینه و ایمان را موطن و مستقر خود ساختند و متمکن شدند در این هر دو. یا جاي گرفتند به سراي هجرت، و خالص
ساختند ایمان را از شایبه و ریب، و به اعتقاد تمام تصدیق او نمودند. در بعض تفاسیر است که ایمان، نام مدینه است و حضرت
رسالت صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن را ایمان نام فرمود. بنابراین معنی آنکه: آنان که اقامت نمودند در مدینه طیبه، مِنْ قَبْلِهِمْ: پیش
از مهاجران، یعنی انصار سبقت یافتند بر مهاجران در ایمان، یا آنکه قبل از هجرت ایمان آوردند و به دو سال قبل از قدوم حضرت،
مساجد ساختند. و نزد بعضی مراد اصحاب لیله عقبهاند که هفتاد نفر بیعت نمودند با حضرت بر حرب احمر و ابیض. و نیز در وصف
آنها فرماید: یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ: دوست میدارند انصار هر که هجرت کند به سوي دیار ایشان، و او را جا دهند و به مال خود او
را مساعدت کنند، وَ لا یَجِ دُونَ فِی صُ دُورِهِمْ: و نیابند در سینههاي خود، حاجَۀً مِمَّا أُوتُوا: آنچه احتیاج داعی به آنست از حسد و
حقد و غبطه، و طلب از آنچه داده شدند مهاجران به غیر ایشان از مال غنیمت بنو نضیر، یعنی اصلا طلب آن چیزي نمیکنند که به
مهاجران عطا کرده شود، یعنی نظري ندارند بلکه به قسمت حضرت راضی و خشنود هستند.
حضرت، انصار را طلبید و اعانت و امداد و احسان نسبت به مهاجران ذکر کرد. پس فرمود: اي گروه انصار، میخواهید اموال بنو
صفحه 81 از 274
نضیر را میان شما قسمت و مهاجران مثل سابق در مساکن شما ساکن باشند، و اگر خواهید همه این مال به مهاجر دهیم و ایشان از
بلد شما بیرون و به امر معیشت خود قیام کنند.
سعد بن معاذ و سعد بن عباده گفتند: یا رسول اللّه ما میخواهیم اموال را به مهاجر قسمت فرمائی و ایشان همچنان در خانههاي ما
باشند که روشنائی و برکت
ص: 100
منازل ما از ایشان است. حضرت ایشان را دعا فرمود حق تعالی آیه شریفه نازل فرمود: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ: و ایثار میکنند، یعنی
اختیار مینمایند و مقدم میدارند مهاجر را بر نفسهاي خویش، یعنی اموال و منازل از خود بازگیرند و به دیگري بخشند، وَ لَوْ کانَ
بِهِمْ خَصاصَۀٌ: و اگرچه در حالتی است که به ایشان فقر و احتیاج است به آنچه ایثار میکنند.
بیان: ایثار عبارت است از آنکه کسی محتاج باشد به چیزي، و دیگري را مستحق بیند، از خود بازگیرد، و به دیگري دهد و این مقام
عالی و مرتبه رفیع القدري است که هر کس حائز نشود.
تنبیه: در امالی- روایت نموده شبی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از نماز شام و خفتن فارغ شد، مردي میان صفوف
برخاست و گفت: اي مهاجر و انصار، مردي غریب هستم مرا طعامی دهید. حضرت فرمود: ذکر غربت مکن که مرا اندوهگین
ساختی، بعد فرمود: غریبان چهارند: 1- مسجدي که در میان قومی باشد که در آن نماز نکنند. 2- قرآنی که در خانهاي باشد و از
آن تلاوت نکنند. 3- عالمی که در میان جماعتی باشد و ایشان تفقد حال او نکنند و از مسائل دین اخذ ننمایند. 4- اسیري از اهل
اسلام در میان کفار باشد.
پس فرمود: کیست که مؤونه این مرد را کفایت کند. امیر المؤمنین علیه السّلام برخاست، دست سائل را بگرفت و به حجره طاهره
حضرت زهرا علیها السّلام برد و گفت: اي دختر رسول، در کار این مهمان نظري کن.
گفت یابن عم طعامی اندك و حسنین علیهما السّلام گرسنه و تو روزهداري.
فرمود: آن را حاضر نما. حضرت طعام پیش مهمان نهاد و با خود گفت: اگر طعام بخورم، مهمان را کفایت نکند، و اگر نخورم،
سبب انفعال مهمان شود.
پس دست دراز و چنان نمود که چراغ اصلاح کنم و آن را خاموش نمود. و حضرت فاطمه را گفت تعلل نما در تهیه چراغ، و خود
دهان مبارك میجنبانید. چون فارغ شدند، فاطمه زهرا چراغ را آورد و طعام همچنان بر حال
ص: 101
خود بود. حضرت فرمود: اي فقیر چرا طعام نخوري؟ گفت: سیر شدم. پس حضرت امیر و فاطمه و حسنین علیهم السّلام و فضه و
همسایگان از آن طعام خوردند و هنوز باقی بود.
روز دیگر حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: یا علی دیشب چون گذرانیدي؟ گفت: به خیر و خوبی. پس حضرت
پیغمبر حکایت شب را جمیعا به امیر المؤمنین فرمود. عرض کرد: کی اعلام نمود؟ فرمود: جبرئیل، و این آیه آورد: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی
و خود آن حضرت به روایت احتجاج بعد از فوت عمر بن خطاب، به جمعی فرمود: قسم میدهم «1» . أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَۀٌ
«2» . شما را، آیا کسی غیر از من بوده که این آیه در حق او نازل شده باشد؟ گفتند: نه
(منصف را شاهد صادقی است).
تتمه: حذیفه نقل نموده که: مرا پسر عمّی بود با جماعتی در بیابان گرفتار شده بودند، از تشنگی به هلاکت رسیده. قدري آب
گرفتم و به طلب پسر عمّ خود رفتم. چون به او رسیدم، رمقی داشت، خواستم او را آب دهم. از پشت سر، آوازي آمد و نالهاي
شنیدم. پسر عم اشاره کرد که آب به او بده. چون نزدیک او آمدم، جان داده بود. نزدیک هشام بن عاص آمدم تا او را آب دهم،
صفحه 82 از 274
«3» . او نیز مرده بود. نزد پسر عمّ آمدم، او نیز مرده بود. گفتم: سبحان اللّه، ایثار این باشد که خدا فرموده: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ
بعد از آن جهت ترغیب بندگان فرماید: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ: و هر که نگاه داشته شود از بخل نفس خود، یعنی منع نفس خود کند
از آنچه طبیعت مستدعی آن باشد از حب مال و نقص انفاق، و مخالفت نماید با نفس اماره و لوامه، فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: پس آن
گروه ایشانند رستگاران و
__________________________________________________
. 1) به نقل از منهج الصادقین، جلد 9، صفحات 231 و 232 )
. 2) به نقل از نور الثقلین، جلد 5، صفحه 285 ، حدیث 50 )
. 3) منهج الصادقین، جلد 9، صفحه 233 )
ص: 102
فیروزي یافتگان به ثناي عاجل و ثواب آجل و به مقصود رسیدگان.
تنبیه: حق تعالی رستگاري را منوط ساخته به بازداشتن نفس از شح. و شح عبارت است از بخل با حرص.
مردي به ابن مسعود گفت: میترسم که در آخرت هلاك باشم. گفت:
چرا؟ گفت: براي آنکه حق تعالی فرموده: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، و من کسی هستم که از دست من چیزي
بیرون نیاید و به غیر نرسد.
گفت: تو بخیلی، نه شحیح، زیرا شحیح آنست که مال خود نگهدارد و از مال غیر خورد و بخیل آنکه مال خود به غیر ندهد.
شحیح کسی است که منع کند حق خدا «1» : حضرت صادق علیه السّلام فرماید: انّما الشّحیح من منع حقّ اللّه و انفق فی غیر حقّ اللّه
را و انفاق کند در غیر حق خدا.
و احادیث در مذمت آن وارد شده از جمله:
«2» . -1 جابر بن عبد اللّه انصاري از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده: اتّقوا الشّحّ فانّه اهلک من کان قبلکم
فرمود: بپرهیزید شح را که هلاك نمود کسانی را که پیش از شما بودند.
-2 قال: ما محق الایمان محق الشّحّ شیء فرمود: محو نکند ایمان را چیزي مانند شح، بعد فرمود: بدرستی که براي شح، راه خفی
«3» . باشد مانند حرکت مورچه، و شعبی دارد مانند شرك
انس بن مالک روایت نموده از حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:
هر که زکات بدهد و اطعام مهمان نماید و در مهمی که پیش آید خرج کند، او
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار، جلد 73 ، صفحه 305 ، حدیث 25 )
ایاکم و الشح فانما هلک من کان قبلکم بالشح » : 2) شبیه مضمون این روایت، روایت عبد اللّه عمر از آن حضرت است که فرمود )
. بحار الانوار، جلد 73 ، صفحه 303 ، حدیث 15 -«...
3) بحار الانوار، جلد 73 ، صفحه 301 ، حدیث 8 به نقل از امام صادق از امام باقر علیهما السّلام از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله. )
ص: 103
از شح نفس، بري باشد.
مراد منع و امتناع از حقوق واجبه مالیه است بر وجه استحلال. «1» و در حدیث است که شح و ایمان به هم جمع نشود در دل مؤمن
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 10 ] ... ص : 103
صفحه 83 از 274
وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِ  لا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ
( رَحِیمٌ ( 10
بعد از آن ذکر فرماید تابعین و تابع تابعین را که قرنی بعد از قرنی بیایند بعد از این تا قیامت:
وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ: و آنانکه آمدند، یعنی میآیند بعد از مهاجر و انصار، یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا: میگویند از روي نیاز: اي
پروردگار ما، بیامرز گناهان ما را، وَ لِإِخْوانِنَا: و براي برادران ما در دین، الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ:
آنانکه پیشی گرفتند بر ما به ایمان، وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلا: و قرار مده در دلهاي ما کینه و حسدي و خیانتی به سوء اختیار ما، لِلَّذِینَ
آمَنُوا: مر آنان را که ایمان آوردهاند، یعنی نگهدار ما را به لطف ابدي و فضل سرمدي خود از اراده بدي به مؤمنان، رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ
رَحِیمٌ: پروردگار ما، بدرستی که تو مهربانی، پس دعاي ما مستجاب فرما بخشندهاي پس ما را به رحمت شامل خود در زمره سابقان
داخل فرما.
تبصره: مخفی نباشد که بغض مؤمنان و اراده بدي به ایشان، از حیث ایمان، کفر و از حیثیت غیر آن، فسق است.
اختصاص- شیخ مفید رحمه اللّه از حضرت صادق علیه السّلام: قال:
__________________________________________________
. 1) بحار الانوار، جلد 73 ، صفحه 302 ، حدیث 10 )
ص: 104
المؤمن اخ المؤمن و عینه و دلیله لا یخونه و لا یخذله. فرمود: مؤمن برادر ایمانی مؤمن است و به منزله چشم اوست، و دلیل اوست،
خیانت نکند او را و مخذول ننماید او را.
تتمه: صاحب انوار بیان نموده که حق تعالی مؤمنان را سه دسته فرموده:
مهاجر، انصار، تابعین، که موصوف باشند به پاکی عقیده و پاکیزگی طینت.
پس هر که بدین صفت نباشد، از اقسام مؤمنین خارج است. صحابه، از مهاجر و انصار را خدا در حق ایشان فرموده: الَّذِینَ تَبَوَّؤُا
الدَّارَ وَ الْإِیمانَ. و تابعین و اتباع تابعین و آنها کسانیند که خداي تعالی فرموده: وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ ... پس جهد کن تا از این
گروه خارج نباشی.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 11 ] ... ص : 104
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَ داً أَبَداً وَ إِنْ
( قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ( 11
بعد از آن احوال منافقین را فرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ نافَقُوا: آیا نمیبینی و نظر نکردي به سوي آنان که نفاق ورزیدند و خلاف آنچه در باطن دارند ظاهر میکنند.
مراد گروهی هستند که به بنو نضیر پیغام دادند که ما با شما هستیم در حرب پیغمبر و با شما اتفاق داریم تا به حدي که بر شما غالب
شود و شما را از این دیار خارج کند، ما با شما موافقت کنیم، چنانچه حق تعالی فرماید: یَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ: میگویند منافقان مر
برادران خود را، یعنی امثال خود را که اخوة الکفرهاند، الَّذِینَ کَفَرُوا: آنانکه کافر شدند، مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ: از اهل کتاب تورات که:
غم مخورید و اندیشه به خود راه ندهید، لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ: اگر هر آینه بیرون کرده شوید شما از دیار
ص: 105
صفحه 84 از 274
خود، لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ: هر آینه البته خارج شویم ما با شما از روي مصاحبت و مودت، وَ لا نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَ داً أَبَداً: و فرمان نبریم در
خلاف و جدال با شما یکی را که پیغمبر باشد یا هیچکس از مسلمانان را، یعنی در مخالفت نمودن با شما، اطاعت ایشان نکنیم در
هیچ وقتی از اوقات. وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ: و گر کارزار کرده شوید، یعنی مسلمانان با شما قتال کنند، هر آینه یاري کنیم شما را، وَ
اللَّهُ یَشْهَدُ: و خدا شهادت و گواهی دهد، إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ: بدرستی که ایشان هر آینه دروغگویانند در آنچه میگویند، یعنی آن قول
را به فعل نیارند و آن شرط که با یهود کردهاند به جا نیاورند چنانچه فرماید:
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 12 ] ... ص : 105
( لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ ( 12
لَئِنْ أُخْرِجُوا: و اگر بیرون کرده شودن یهودان از مدینه، لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ:
بیرون نروند منافقان با ایشان و موافقت آنها نکنند، وَ لَئِنْ قُوتِلُوا: و اگر مقاتله کرده شوند، یعنی مسلمانان با آنها مقاتله کنند، لا
یَنْصُ رُونَهُمْ: یاري نکنند منافقان، ایشان را، وَ لَئِنْ نَ َ ص رُوهُمْ: و اگر یاري دهند منافقین یهود را بر فرض و تقدیر، زیرا آنچه خداي
تعالی نفی فرموده، به وجود نیاید، لَیُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ: هر آینه بازگردند بر پس پشتهاي خود، یعنی فرار کنند، ثُمَّ لا یُنْ َ ص رُونَ: پس یاري
کرده نشوند بنو نضیر بعد از فرار منافقان، یعنی چون یاوران آنها منهزم شوند، منصور نگردند، بلکه به عذاب جلاء و کشتن و
اسیري، گرفتار شوند.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 13 ] ... ص : 105
( لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَۀً فِی صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ( 13
ص: 106
بعد از آن خطاب به اهل ایمان فرماید:
لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَۀً: هر آینه شما مؤمنان سختترید از حیث ترس و مرهوبیت، فِی صُدُورِهِمْ: در سینههاي ایشان، مِنَ اللَّهِ: از خدا، یعنی
ترس شما در دل منافقان از ترس خدا در دل ایشان. حاصل آنکه منافقان از شما بیشتر میترسند تا از خدا، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ: آن ترس
آنها از شما به سبب آنست که ایشان، قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ: گروهیاند که نمیدانند عظمت و شدت و عقوبت خدا را، و اگر نه، باید که
از ذات او بترسند نه از شما.
بیان: ذکر صدور دال است بر نفاق ایشان، یعنی منافقان علانیه اظهار ترس خدا کنند نزد شما، و حال آنکه مهابت شما در صدور
ایشان بیشتر است از مهابت خدا. مراد آنکه ترس آنها از شما سختتر است از ترس ایشان از خدا که اظهار آن میکنند.
( (آیه 14
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 14 ] ... ص : 106
لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً إِلاَّ فِی قُريً مُحَصَّنَۀٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَ بُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ
(14)
لا یُقاتِلُونَکُمْ جَمِیعاً: مقاتله نمیکنند یهود و اهل نفاق با شما در حالی که مجتمع و متفق باشند براي جدال با شما، إِلَّا فِی قُريً
مُحَصَّنَۀٍ: مگر در قریههاي استوار به خندق و برج و قلعهها، أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ: یا از پس دیوارها به تیر و سنگ زیادي ترس ایشان از
شما، یعنی ایشان را قوت آن نیست که از قلعهها بیرون آیند و به صحرا، رو بروي محاربه کنند. این نه از ضعف و ترس ایشان است
صفحه 85 از 274
بلکه، بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ: کارزار ایشان در میان یکدیگر شدید و سخت است، یعنی چون با هم محاربه کنند، حرب آنها در نهایت
شدت است، اما هر شجاعی از ایشان با پیغمبر و اصحاب او جنگ کند، حق تعالی
ص: 107
ترس را در دل او افکند و به سبب آن طاقت مقاتله ندارد. تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً:
گمان کنی تو یهود و اهل نفاق را مجتمع و متفق از روي تدبیر و صلاح اندیشی، وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی: و حال آنکه دلهاي آنها پراکنده و
پریشان است به جهت افتراق عقاید و اختلاف دواعی و مقاصد و کثرت حسد و عداوت با یکدیگر. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ: این
اختلاف و افتراق به سبب آنست که ایشان گروهیاند تعقل نمیکنند و در نمییابند آنچه صلاح ایشان در آنست، یا نمیدانند
تشتّت قلوب موهن قوا باشد آیه، تشجیع قلوب مؤمنان است بر قتال.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 15 ] ... ص : 107
( کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ( 15
بعد از آن فرماید: مثل یهود در اغترار به عدد و قوّت خود، کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ: همچو مثل آنان است که بودند پیش از ایشان،
قَرِیباً: به زمان اندك، ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ: که بچشیدند بدي عاقبت کفر خود را در دنیا. مراد مشرکان قریشند که به شش ماه قبل از
ایشان دربدر کشته شدند. ابن عباس گفته: مراد بنی قینقاعند که عهدي که با بنی نضیر کرده بودند بشکستند. و چون حضرت از
بدر مراجعت نمود، امر به جلاي ایشان فرمود.
عبد اللّه ابیّ به ایشان گفت: من پیش پیغمبر شفاعت کنم تا با شما به قلعه درآییم و مدد شما کنیم. چون در قلعه رفتند، آنها را یاري
نکرد، ناچار فرار کردند. وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: و مر ایشان راست با وجود خواري و جلاي وطن در دنیا، عذابی دردناك در آخرت.
مثل منافقان در فریب دادن یهودان و وعده نصرت و خلاف آن نمودن،
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 16 ] ... ص : 107
( کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَرِيءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ ( 16
ص: 108
کَمَثَلِ الشَّیْطانِ: مانند شیطان است، إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ: چون گفت مر آدمی را که کافر بشو و بر کفر خود ثابت باش که من معاون
و مصاحب توام فَلَمَّا کَفَرَ: پس چون بر کفر ثبات ورزید و نهال کفر در قلبش استحکام یافت، قالَ إِنِّی بَرِيءٌ مِنْکَ: گفت شیطان
بدرستی که من بیزارم از تو، إِنِّی أَخافُ اللَّهَ: بدرستی که من میترسم از خدا، رَبَّ الْعالَمِینَ: که پروردگار عالمیان است، یعنی
ترسناکم از آنکه حق تعالی روز قیامت مرا شریک تو سازد در عذاب و عقاب.
تنبیه: در این انسان، که به اغواي شیطان کافر شد، سه قول است:
-1 جنس انسانی که شیطان همیشه آدمی را بر کفر میخواند، و در وقت حاجت از او تبري کند.
-2 مراد از انسان، ابو جهل است، چه وقتی به بدر متوجه شد، از بنی کنانه متوهم بود. شیطان به صورت سراقه که رئیس بنی کنانه
.« لا غالب لکم الیوم من النّاس و انّی جار لکم ... انّی بريء منکم » بود برآمده، گفت: اي ابو الحکم
مترس که هیچکس بر شما غالب نشود و من رفیق و مصاحب شما هستم. چون به بدر رسیدند، شیطان دید که ملائکه به مدد اهل
اسلام نازل شوند، از عقاب الهی ترسید، بگریخت و گفت: من از شما بیزارم که در سوره انفال ذکر شده است.
-3 طبرسی رحمه اللّه از ابن عباس روایت نموده که: عابدي در بنی اسرائیل بود که او را برصیصا میگفتند. سالها عبادت پروردگار
صفحه 86 از 274
کرد تا آنکه مستجاب الدعوه شد و بیماران و دیوانگان را نزد او میآوردند و او دعا میکرد و شفا مییافتند. پس زنی از اشراف را
جنون عارض شد. به نزد او آوردند که دعا کند. و آن زن برادرانی داشت. چون آن زن را نزد او گذاشتند، شیطان او را وسوسه
کرد تا عاقبت با او زنا نمود و حامله شد. ترسید که رسوا شود، آن زن را کشت و دفن نمود. پس شیطان به نزد برادران او آمده
گفت:
ص: 109
عابد با خواهر شما زنا نموده، به جهت رسوائی او را کشته و دفن نموده در فلان موضع. این سخن را به یکدیگر گفتند، خبر منتشر
شد تا به سلطان رسید. پس شاه با مردمان به معبد او رفتند و بر آن حال مطلع شدند، و او اقرار نمود که من چنین کردم. پس شاه امر
نمود او را بر دار کشیدند. شیطان ممثّل شده نزد او آمده گفت: من تو را به این بلیه گرفتار کردم و رسوا نمودم، اگر اطاعت من
کنی تو را از کشتن خلاص نمایم. عابد گفت: در چه باب اطاعت تو بکنم؟
گفت: مرا سجده کن. عابد گفت: چگونه تو را سجده کنم با این حال؟
گفت: اشاره کن. پس به اشاره سجده نمود براي شیطان و کافر شد. شیطان از او بیزاري جست و او را کشتند، چنانچه آیه شریفه
اشاره به این قصه است:
کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ.
تتمه: این قضیه عبرت و تذکري است به مکائد شیطان که شخص مؤمن عاقل، غافل نباید باشد.
در فرمایشات خداي تعالی به حضرت موسی علیه السّلام فرماید: ما دمت لا تري الشّیطان میّتا فلا تأمن مکره: مادامی که علم پیدا
نکردي که شیطان مرده است، پس ایمن مباش از مکر او.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 17 ] ... ص : 109
( فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِی النَّارِ خالِدَیْنِ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ ( 17
فَکانَ عاقِبَتَهُما: پس هست آخر کار داعی که شیطان است، و مدعو که انسان کافر یا منافق است، أَنَّهُما فِی النَّارِ: بدرستی که هر دو
ایشان در آتش جهنم باشند، خالِدَیْنِ فِیها: در حالتی که جاوید و باقی باشند در آن، وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ: و این خلود در آتش
پاداش کافران است که از جاده حق تجاوز نمودهاند.
ص: 110
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 18 ] ... ص : 110
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ( 18
بعد از بیان عاقبت کافران، موعظه به مؤمنان میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اي کسانی که ایمان آوردید به خدا و پیغمبر و قیامت، اتَّقُوا اللَّهَ: بترسید و بیاندیشید خدا را از مخالفت اوامر و
نواهی، و اطاعت او کنید، وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ: و باید تأمل کند [هر نفسی و ببیند، ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ: آنچه پیش فرستاد براي فرداي قیامت، که
آن عمل صالح است که منجی اوست، یا فعل قبیح که عذاب او است. پس اگر تقدیم طاعات و عبادات و خیرات و مبرّات کرده
باشد، شکرگزاري توفیق آن نماید در زیادتی آن و اگر سیئات و معاصی کرده باشد، توبه کند و از آن پشیمان شود. و این تأمل و
تدبر از روي حقیقت، منتج عاقبت به خیري خواهد بود، چنانچه دوام داشته باشد. وَ اتَّقُوا اللَّهَ: و بترسید و بیاندیشید خدا را از
مخالفت، و بپرهیزید از قهر سبحانی و عقاب پادشاهی.
صفحه 87 از 274
بیان: امر به تقوي در اول براي توبه از گناهان گذشته، و در ثانی براي پرهیز از گناهان آینده. یا اول اشاره به اصل تقوي، و ثانی
اشاره به کمال تقوي. یا اول تقواي عوام که پرهیز از محرمات است، و ثانی تقواي خواص که پرهیز از ماسواي حق است. از مالک
بن دینار نقل شده که: بر ابواب جنان مکتوب است: وجدنا ما عملنا و ربحنا ما قدّمنا و خسرنا ما خلفنا. یا اول در اداي واجبات به
قرینه اقتران به عمل، و ثانی در ترك محرمات به دلیل آنکه فرماید: إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ: بدرستی که خداي تعالی آگاه است، بِما تَعْمَلُونَ:
به آنچه میکنید از خیر و شر و طاعت و معصیت.
ص: 111
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 19 ] ... ص : 111
( وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ( 19
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ: و مباشید اي مؤمنان مانند کسانی که، نَسُوا اللَّهَ:
فراموش کردند، یعنی واگذاشتند احکام خداي را و ترك کردند اوامر و نواهی الهی را. مراد یهودان و مشرکین که مطلقا پیروي
احکام خدا نکردند، مانند کسی که به کلی فراموش کرده باشد چیزي را و اصلا به خاطر خود نیاورد.
فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَ هُمْ: پس خداي تعالی فراموش گردانید بر ایشان نفسهاي ایشان را، و سلب نمود توفیق را از ایشان به سوء اختیار آنان
اعراض از هدایت را، و بدان سبب مقدم نداشتند چیزي براي فرداي قیامت. یا محروم ساخت ایشان را از حظوظ آخرت، و در روز
قیامت شداید و اهوال را به ایشان نماید، و بدان جهت نفسهاي خود را فراموش کنند. یا چون به وقت کفر و عصیان، خداي را
فراموش کردند به سبب فرط عناد و طغیان، با وجود ظهور دلایل و برهان بر اطاعت رحمن، حق سبحانه نیز توبه و انابه را بر ایشان
فراموش گردانید و آنها را به حال خود واگذاشت. أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ: آن گروه، ایشانند بیرون رفتگان از دائره فرمان حضرت
سبحان، یعنی کاملند در فسوق و عصیان، و منهمک در کفر و طغیان.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 20 ] ... ص : 111
( لا یَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّۀِ أَصْحابُ الْجَنَّۀِ هُمُ الْفائِزُونَ ( 20
بعد از آن براي تنبّه بندگان و هشیاري آنان از خواب غفلت بیان فرماید:
لا یَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ: مساوي و برابر نیستند نزد خدا مصاحبان آتش جهنم، که نفس خود را به سبب کفر و فسق خوار خواسته و
بدان سبب مستحق
ص: 112
آتش شدند، وَ أَصْحابُ الْجَنَّۀِ: و اصحاب بهشت که در استکمال نفس کوشیده به طاعات و عبادات، و مستحق بهشت شدند،
أَصْحابُ الْجَنَّۀِ مصاحبان و ساکنان بهشت، هُمُ الْفائِزُونَ: ایشانند رستگاران، یعنی از عذاب جحیم نجات یافته و به نعیم مقیم فائز
شده.
در کتاب عیون- ابن بابویه رحمه اللّه از حضرت رضا علیه السّلام روایت نموده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم این آیه
تلاوت نمود و فرمود:
اصحاب الجنّۀ من اطاعنی و سلّم لعلیّ بن أبی طالب بعدي و اقرّ بولایته، و اصحاب النّار من سخط الولایۀ و نقض العهد و قاتله بعدي.
فرمود: اصحاب بهشت کسانی هستند که اطاعت کنند مرا و تسلیم شوند مر علی بن ابی طالب علیه السّلام را بعد از من، و اقرار «1»
نمایند به ولایت او و اصحاب آتش کسانیند که سخط نمودند ولایت او را، و شکستند عهد را و مقاتله نمودند با او بعد از من.
صفحه 88 از 274
تنبیه: آیه شریفه آگاهی مردمان است به آنکه ایشان به جهت بسیاري غفلت و کمی فکر در عاقبت امر، و هلاکت در تقدم دنیا بر
آخرت، و پیروي شهوات، به مرتبهاي رسیدهاند که گوئیا فرق نگذارند میان بهشت و جهنم، و تمیز ندهند ثواب و عقاب را، و
نمیدانند رستگاري دنیا و آخرت مقرون به اصحاب بهشت است نه اصحاب جهنم، و چون حال چنین است، تنبیه آنان لازم باشد از
جهت اتمام حجت.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 21 ] ... ص : 112
( لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ( 21
__________________________________________________
1) به نقل از نور الثقلین، جلد 5، صفحات 292 و 293 )
. ص: 113
بعد از آن بر سبیل [تمثیل و تخییل بیان تعظیم و توقیر قرآن میفرماید:
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ: اگر نازل میفرمودیم این قرآن را، عَلی جَبَلٍ: بر کوهی بر سبیل مثل و فرض، لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً: هر آینه دیدي آن را
ترسنده، مُتَ َ ص دِّعاً: شکافته و از هم ریخته، مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ: از ترس و هیبت خداي تعالی و عظمت و عیدي که در قرآن است، یعنی
کوه با وجود بزرگی و سختی و غلظت، بترسیدي و گردن نهادي، لکن دلهاي کفار از آن متأثر نگردد.
-2 اگر قرآن را بر کوه نازل میکردیم بعد از آن فهم و ادراك میدادیم، او هر آینه پاره پاره میشدي از ترس خدا. 3- اگر به
سبب کلام بلیغی، کوه پاره پاره شدي، هر آینه قرآن آن را پاره پاره میساختی.
بیان: وقتی جمادي که به مراتب از انسان پستتر باشد، در نزول قرآن به او خاشع شود از ترس الهی، و از عظمت کلام سبحانی پاره
پاره شود، البته انسانی که اشرف مخلوقات و به درجات از جماد بالاتر است، اولی و احق باشد که از کلام الهی متأثر گردد. فتأمل.
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ: و این مثل و آنچه مثل این مثل است از امثال، نَضْ رِبُها لِلنَّاسِ: بیان میکنیم آنها را براي تنبیه و آگاهی مردمان، لَعَلَّهُمْ
یَتَفَکَّرُونَ:
شاید که ایشان اندیشه کنند و تفکر نمایند در زواجر و مواعید آن.
تنبیه: تفکر، سیر باطن است از مبادي به سوي مقاصد، و هیچ کس از مقام نقص به کمال و از هلاکت به نجات و از شقاوت به
سعادت نائل نگردد، مگر به تفکر در آیات قرآنیه و اخبار نبویه و آثار مرویه از ائمه اطهار علیهم السّلام و مواعظ و امثال مرضیه و
مبادي آن، آفاق و انفس است، به اینکه: تفکر نماید در اجزاي عالم و ذرات آن، و در اجرام علویه از افلاك و کواکب و حرکات
آنها و اوضاع و مقادیر و اختلافات آنها و مقارنت و مفارقت و تأثیرات و تغییرات آنها، و در اجرام سفلیه و ترتیب آنها و کیفیات
آنها و مرکبات و معدنیات و حیوانات از چرنده و درنده و پرنده و اهلی و وحشی و صحرائی و دریائی که عدد آنها بشمار نیاید، و
در اجزاي انسان و اعضاي او و غیر آن از آنچه احصاء شود، و
ص: 114
استدلال نماید به آن به آنچه در آن از مصالح و حکم و تغییر است بر کمال صانع و عظمت و علم و قدرت سبحانی، و عدم ثبات
ماسواي او و همچنین در احوال گذشتگان و انقطاع آنها از دنیا و رجوع به آخرت، تمام اینها ارشاد و هدایت و آگاهی و بینائی
است براي عاقل لبیب. و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرماید:
انّ التّفکّر یدعو الی البرّ و العمل به: بدرستی که تفکر میخواند و دعوت میکند به نیکوکاري و عمل به آن.
چنانچه تفکر در عظمت الهی، دعوت کند به خشیت و طاعت سبحانی و تفکر در فناي دنیا و لذات آن، دعوت کند به ترك علاقه
صفحه 89 از 274
به آن و تفکر در آثار صالحین، دعوت کند به اقتفاي به آثار آنان و تفکر در اخلاق حسنه، دعوت کند به تحصیل آن و تفکر در
اخلاق سیّئه، دعوت کند به اجتناب از آن و همچنین سایر قسمتها که شرح آن بسیار است. بنابراین آیه شریفه توبیخ و سرزنش انسان
است بر عدم تخشع نزد تلاوت قرآن به جهت قساوت قلب و کمی تدبر و تفکر در آن.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 22 ] ... ص : 114
( هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ ( 22
بعد از آن به جهت تعظیم قرآن، اظهار ربوبیت و عظمت خود فرماید:
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: ذاتی که قرآن را نازل فرموده، خدائی است که نیست معبودي مستحق پرستش و ستایش، مگر ذات یگانه
او. این صفت دارد که: عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ: داناي آنچه نهان است علم او بر بندگان از جواهر قدسیه و احوالشان و غیر آن، و
آنچه مشاهد ایشان است از اجرام و اعراض، یعنی داناي جمیع پوشیده و آشکار است. اقوال دیگر: 2- عالم به ضمائر قلوب و اقوال.
-3 عالم به دنیا و آخرت. 4- عالم به موجود و معدوم. 5- عالم به
ص: 115
حیات و ممات. 6- عالم به ارزاق و آجال. 7- عالم به آنچه هست و خواهد بود. در این کلام وصف او سبحانه است به اینکه: عالم
به جمیع معلومات است، چه معلومات از این دو قسم بیرون نیست. هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ: او است بسیار بخشنده که رحمت عامه سابقه
او در دنیا احاطه به جمیع خلق نموده، بزرگ بخشایش، که رحمت خاصه او در آخرت که غفران و رضوان است به مؤمنان رسیده.
پس به جهت تأکید فرماید:
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 23 ] ... ص : 115
( هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ( 23
هُوَ اللَّهُ الَّذِي: او است خدائی که به هیچ وجه، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: نیست خدائی سزاوار پرستش و ستایش، مگر ذات یگانه او، الْمَلِکُ:
پادشاهی که جمیع ممالک و ملک و ملکوت، ملک او است، و همه اشیاء در تحت تصرف و فرمان او، و هیچ کس قادر نیست بر
اسم « ملک » منع قدرت او، زیرا جلال ذاتش به استغناي مطلق مقرون، و کمال صفاتش از وجه احتیاج، مصون است. 2- نزد بعضی
او سبحانه، به این معنی است که: عزیز و ارجمند میگرداند هر که را میخواهد، و منزه و مبراست از آنکه کسی غالب بر او شود
پس این صفت از صفت فعلیه و سلبیه است. 3- به معنی تام القدرة، پس از صفت قدرت و ثبوتیه.
الْقُدُّوسُ: در نهایت تنزیه از شوب مناقص و معایب و در کمال مبري بودن از طرق آفات و نوائب، پس ذات سبحانی منزه و مبراست
از جمیع قبایح و رذایل، و مطهر از شریک و اولاد، و از صفات اجسام و تجزیه و انقسام. 2- یا مبارك که جمیع برکات از جانب او
فایض است، و همه خیرات از ساحت
ص: 116
قدس او نازل شود. 3- بعید از ادراك اوهام و ابصار خلایق بتمامه، بنابراین از صفات سلبیه است.
السَّلامُ: سالم از عیوب و علل، و مبرّا از نقص و عجز و خلل در ذات و صفات و افعال، پس از صفات سلبیه باشد. 2- عطا کننده
سلامت به بندگان در مبدء و معاد، بنابراین از صفات افعال است. 3- سلام کننده بر بندگان که فرماید: سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ.
پس از صفات کمالیه باشد.
الْمُؤْمِنُ: ایمن کننده بندگان از ظلم و عقوبت نیران. و این یا به فعل و ایجاد این است و طمأنینه، پس راجع به صفت فعلیه است. و یا
صفحه 90 از 274
به اخبار آن به خلقان، پس از صفت کلامیّه باشد. 2- مصدق ظنون مؤمنان است، یعنی منجز موعود ایشان است نه مأیوس کننده
آمال آنها. و مؤید فول اول است فرمایش حضرت صادق علیه السّلام که تسمیه خداوند سبحان به مؤمن، به جهت آنست که ایمن
گرداننده اهل طاعت است از عذاب و عقاب. 3- داعی خلقان است به ایمان، و واهب امان به ایشان. 4- مصدق و محقق آنچه به آن
وعد و وعید فرموده به اهل طاعت و عصیان. 5- مبین و محقق نماینده است الوهیت و وحدانیت ذات خود را بر بندگان به دلایل
واضحه و حجج بینه که منشاء آن براهین ایجاد عالم است بر نظامی که حال آن شاهد است بر وحدانیت و معبودیت ذات یگانه او،
پس از صفات فعلیّه است. 6- یا مصدّق پیغمبران خود باشد، یا به اخبار مانند محمد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، پس صفت
کلامیه است یا به خلق معجزات که دال است بر صدق ایشان، بنابراین از صفت فعلیه است.
- الْمُهَیْمِنُ: نگهبان بر هر چیز که خلق فرموده یا حافظ همه اشیاء. 2
شاهد است بر بندگان به احاطه علمیه. 3- امین بر همه اشیاء که هیچ چیز نزد او ضایع و مهمل نمیشود. مشتق از (امن) که قلب
و گفتهاند: این .« کذا فی الصحاح اللغه » که همزه بدل شده به هاء « مؤیمن » همزه به یاء شده. 4- نزد بعضی مؤمن، زیرا اصل آن
اسمی است از اسماء الهی، و غیر از خدا تأویل آن را کسی نداند.
ص: 117
- الْعَزِیزُ: غالب در حکم که هیچکس او را مغلوب نتواند کرد، و او را از منزله رفیعه زایل نتوان نمود. 2- نظیر و مثل و مانند ندارد. 3
یا عذاب کند هر که را خواهد، و ثواب دهد هر که را خواهد. مرجع همه به صفات سلبیه است.
الْجَبَّارُ: بزرگوار و عظیم الشأن در ملک و سلطنت. 2- قاهري که به کنه او نتوان رسید، و ابصار احاطه به او نتوان نمود. بنابراین از
صفات سلبیه است.
-3 صلاح آرنده کارهاي درهم شکسته انسان از اسباب معاش و ارزاق و غیر آن. به این معنی از صفات فعلیه است.
الْمُتَکَبِّرُ: در نهایت عظمت و کبریا. 2- بلند مرتبه از ظلم و نقصان و احتیاج و صفات محدثات، و متعالی از جمیع آنچه شایسته الهیت
- نیست. 3
همه چیز نسبت به ذات سبحانی حقیر باشد، و این خاصه خالق متعال است.
سُبْحانَ اللَّهِ: پاك و منزه و مبراست خداي متعال، عَمَّا یُشْرِکُونَ: از آنچه شریک میسازند به او، زیرا به براهین عقلیه و دلایل نقلیه
ثابت است که ذات کبریائی را سزاوار شریک نیست، نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال.
[سوره الحشر ( 59 ): آیه 24 ] ... ص : 117
( هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ( 24
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ: او است خدائی که تقدیر کننده است هر چیزي را که ایجاد فرماید آن را از مخلوقات بر وفق مشیت و مقتضاي
حکمت.
الْبارِئُ: آفریننده اعیان، و ظاهر سازنده آنها از عدم به وجود در حالتی که بري است از نواقص و عیوب در خلق آن.
الْمُصَوِّرُ: بخشنده صورت و مثال مخلوقات، و نگارنده آن بر اشکال مختلفه از حیوانات و نباتات و جمادات و غیر آن از مصنوعات
که از یکدیگر ممتازند به
ص: 118
صورت و هیئت، و لذا گفتهاند که مصور مختص است به احداث صور مختلفه و تراکیب متفاوته و این هر سه صفت مذکوره از
صفات فعلیه است. غزالی گفته: گوئیا این سه اسم از اسماء مترادفهاند، و راجع به صفت خلق و اختراع و انشاء. و اولی آنکه خالق
صفحه 91 از 274
من حیث التقدیر است، و باري من حیث الایجاد، و مصور از حیثیت ترتیب و صور مخترعات.
لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی مر ذات سبحانی راست نامهاي نیکو که در شرع و عقل مستحسن و پسندیده است، زیرا آنها دالند بر محاسن
معانی، مانند اللّه، رحمن، رحیم، صانع، قادر، علیم، حیّ، قیوم، حلیم و غیر آن که در احادیث آل عصمت علیهم السّلام مأثور است.
یُسَ بِّحُ لَهُ: به پاکی و پاکیزگی یاد میکنند مر او را از همه نقایص، و او را منزه و مقدس میدانند از جمیع معایب و آنچه سزاوار
الوهیت نیست، ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: آنچه در آسمانها و آنچه در زمینها است، زیرا صاحبان عقول، ذات الهی را به صفت
تنزیه، ستایش میکنند و غیر ایشان از سایر حیوانات و جمادات، دلالتی تمام دارند بر تقدس او سبحانه. وَ هُوَ الْعَزِیزُ: و او است
ارجمند در ملک خود که مقهور و مغلوب نگردد، الْحَکِیمُ: صواب کار در کردار و گفتار، و هر چه خواهد بر وجه حکمت و
مصلحت به جا آورد. این هر دو صفت راجع هستند به کمال قدرت و علم ذات او سبحانه و تعالی.
تتمه: سعید بن جبیر از ابن عباس نقل نموده که حضرت نبوي صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: اسم اعظم در شش آیه است که در
«1» . آخر سوره حشر باشد
معقل بن یسار از آن حضرت روایت نموده: هر که در صباح سه بار بگوید:
اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم، و سه آیه از آخر سوره حشر بخواند، حق تعالی هفتاد هزار ملک بر او موکل فرماید تا او را نگاه
میدارند از جمیع آفات، و صلوات بر او میفرستند تا شب، و اگر در آن روز بمیرد شهید بمیرد، و اگر
__________________________________________________
. 1) منهج الصادقین، جلد 9، صفحات 244 و 245 )
ص: 119
«1» . همین طریق در شب بخواند همین منزلت را یابد
و ابو امامه از آن حضرت روایت نموده: هر که خواتیم سوره حشر را در شب یا در روز بخواند و در آن روز بمیرد، حق سبحانه
«2» . بهشت را بر او واجب گرداند
خاتمه: فضل و رحمت سبحانی نامتناهی است، لکن غافل نباید بود از آنکه محل قابلیت را شخص دارا باشد، زیرا فرمود: ارحم
الرّاحمین فی موضع العفو و الرّحمۀ. و بزرگان فرمودهاند: العطیّات بحسب القابلیّات.
__________________________________________________
. 1) نور الثقلین، جلد 5، صفحه 293 ، حدیث 76 )
. 2) همان مدرك، حدیث 78 )
ص: